نقد و بررسی فیلم Uncut Gems – هیاهوی بسیار برای هیچ

۱,۵۵۰ بازديد
اگرچه فیلم Uncut Gems (الماس‌های نخراشیده؟) یک فیلم سینمایی خوش‌ساخت و بسیار جذاب است، با عدم استفاده از پتانسیل موضوع برای رسیدن به مفهومی انسانی و درخور، نشان می‌دهد که در هدف‌گذاری بلندپروازی بلد نیست و به همان چیزی که در دسترسش قرار دارد، بسنده می‌کند. فیلم Uncut Gems دقیقا به همین دلیل با وجود کیفیتی که دارد، در لیست فیلم‌های برتر سال قرار نمی‌گیرد. در ادامه با نقد و بررسی فیلم Uncut Gems همراه بروزخبر باشید.
اگرچه فیلم می‌کوشد تا با خلق یک فضای شهری بی‌بدیل برای روایت داستان خود، مقدمات لازم برای پذیرش قصه از نظر زمان و مکان را فراهم آورد، فیلم‌نامه برای ادامه‌ی روایت به چیزی بیشتر از آن نیاز دارد. در این شرایط، فیلم‌ساز تلاش می‌کند تا با خلق شخصیت‌های قابل درک، این ضعف واضح در فیلم‌نامه را به شکلی پوشش دهد تا بتواند حرف‌های خود را بزند. در عین‌حال که شخصیت اصلی قصه با بازی استثنایی وپرهیاهوی «آدام سندلر» (Adam Sandler) به هدف خود یعنی تبدیل شدن به هسته‌ی اصلی قصه و روند داستان می‌رسد، ضعف او در شکل‌دادن به یک شخصیت کامل و فراگیر در سکانس‌های پر تنش احساس می‌شود و فیلم‌نامه را نیز هم‌زمان تحت تاثیر قرار می‌دهد.
نقد فیلم Uncut Gems – شخصیت هاوارد از ابتدا تا انتها یک حالت و روحیه فرصت‌طلبی، قمار و بلندپروازی دارد که متاسفانه همه برای مادیات به کار می‌روند.
سندلر در عین حال موفق می‌شود خود را کاملا به فیلم تحمیل کند و فضا را در تسلط کامل خود در بیاورد. آن‌چنان که فیلم‌نامه ایجاب می‌کند، شخصیت «هاوارد رتنر» قصه را با خود پیش می‌برد و در ایجاد فراز و نشیب‌های آن نیز به صورت مستقیم درگیر می‌شود. بخش اعظم قصه‌ی فیلم به تصمیمات هاوارد در طول آن وابسته است و به فراخور آن‌ها تغییر می‌کند. هاوارد در عین حال که از خود یک چهره‌ی کاملا هوشمند، مسلط بر فضا، جاه‌طلب و البته حریص خلق می‌کند، در حادثه‌ها  عملکردی هوشمندانه از خود برجای می‌گذارد. این شخصیت موفق می‌شود در عین حال که یک انسان کاملا غرق در مادیات است، گهگاه بیننده را به همذات‌پنداری وا می‌دارد و واکنش‌های احساسی را از او طلب می‌کند.
اما شخصیت هاوارد تا جایی که به عنوان یک یهودیِ مال‌اندوز شناخته نشده، تنها یک انسانِ فرصت‌طلب محسوب می‌شود. جزئیات فیلم‌نامه کاری می‌کند که این شخصیت ابعاد دیگری یافته و البته به جای خارج شدن از کلیشه‌های مرسوم شخصیت‌پردازی، به آن‌ها نزدیک شود. تبدیل شدن هاوارد به یک تیپ آدم مشخص که در مراودات خود بسیار ریاکارانه و دغل‌بازانه ظاهر می‌شود، اتفاقی است که در فیلم‌نامه می‌افتد، اما بازی پرجزئیات و پرتنش آدام سندلر مانع از تکامل آن در بطن فیلم می‌شود. نوعی عدم هماهنگیِ نجات‌دهنده که در واقع نشان‌دهنده‌ی فروپاشی فیلم از درون و حفظ ظاهری است که کاملا چشمان بیننده را به روی ایرادات اساسی فیلم می‌بندد.
نقد فیلم Uncut Gems – استایل خاص فیلم ضمنا در برخی صحنه‌ها به صورت نمادین هم به کار گرفته می‌شود. مثلا هاوارد بارها در تنهایی خود و در آشفته‌ترین حال روحی، در میان چیزها به تصویر کشیده می‌شود. انسانی محاصره شده توسطِ اشیا.
فیلم دارای سبک و استایل مشخصی است که فضای پرتنش و پرهیاهویی را خلق می‌کند. عنصر «صدا» نقشی اساسی در به وجود آمدن این فضا و شکل‌گیری این استایل خاص ایفا کرده است. در فیلم شما صداهای بسیاری می‌شنوید که اتفاقا گاهی قابل تفکیک هم نیستند. شما باید به شنیدن دیالوگ‌های هاوارد در میان صدای بسیار محیط، ماشین‌ها، آدم‌ها و هیاهوی دیگر عادت کنید و هیچ چاره‌ای جز این نیست. تصاویر فیلم هم کم از این ندارند و دوربین یک نوع آشفتگی کنترل شده و به نظم آورده شده را ضبط کرده و نشان می‌دهد که با این فضا در تناسب و هماهنگی کامل است. هارمونی سبک بازی آدام سندلر، فضای ناآرامی که حضور رنگین‌پوستان در فیلم می‌سازد و خلق شخصیت‌های مزدور دیگر در دل داستان، با این فضای پرهیاهو هم از جمله نکات مثبتی است که فیلم را کاملا تحت تاثیر خود قرار داده است. انتخاب سبک موسیقی متناسب با زمان داستان فیلم هم قطعه‌ی تکمیل‌کننده‌ی پازل فضاسازی داستان است. نویز، آمبیانس و سازهای الکتریکی که صدای آن‌ها همواره به گوش می‌رسد و با صدای پس‌زمینه تلفیق می‌شود و گاه و بی‌گاه ریتم عوض می‌کند، یک هماهنگی عجیب و افسارگسیخته با روند داستان و شخصیت‌های فیلم دارد.
اگرچه این استایل ساخته شده در یک سوم ابتدایی فیلم به خوبی مورد استفاده قرار می‌گیرد، در ادامه کم‌کم به عنصری اضافی نزدیک می‌شود که بیش از هر چیز تحمیل شده بودن آن را می‌رساند. پرداختِ متظاهرانه و نامتناسب سکانس‌های میانی فیلم با این استایل، با متن منافاتی عجیب دارد که باز هم توسط بازی هنرمندانه‌ی آدام سندلر کنترل می‌شود. سندلر در طول فیلم، بارها آن را از نابودی کامل نجات می‌دهد و توپ را به زمین بازی برمی‌گرداند تا حداقل روند داستان قابل پیگیری باشد. درست است که در سکانس‌هایی مثل ربوده شدن هاوارد، مهمانی با حضورِ ویک‌اند (The Weekend) و… این استایل جواب می‌دهد، در سکانسی مثل مزایده چندان محلی از اعراب ندارد.
نقد فیلم Uncut Gems – شرط‌بندی نوعی بروز هیجانِ انسانِ است که در این فیلم تنها قرن بیست و یکمی ترسیم شده و از طریق تلویزیون پیگیری می‌شود و با تلفن همراه قابل پیگیری است.
به هر ترتیب داستان فیلم Uncut Gems ادامه می‌یابد تا به فصل درخشان شرط‌بندی پایان فیلم برسد. زمانی که روایت، کارگردانی و بازی بازیگران در یک راستا به کمک فیلم می‌آیند و دست کم آن را از یک اثر متظاهر به یک فیلمِ قدرتمند تبدیل می‌کنند که می‌تواند برای دقایقی نسبتا طولانی نفس را در سینه‌ی بیننده حبس کند و او را میخکوب در لبه‌ی صندلی خود نگه دارد. فیلم‌نامه با هوشمندی خاصی با استفاده از جزئیاتی ظریف به خواسته‌ی خود می‌رسد، کارگردان با خلق یک فضای عجیب و استادانه تنش و تعلیق فیلم را چند برابر می‌کند و آدام سندلر با بازی خود شخصیت هاوارد را به یک بلوغ احساسی و منطقی می‌رساند که تا کنون از او بعید دانسته شده است.
در همین حال، فیلم با تدوین حساب شده و با نبوغی مثال زدنی، در رفت و برگشت‌های اساسی بین فروشگاه و کازینو خطی فرعی از تنش و تعلیق ایجاد می‌کند که موازی با خط اصلی در حرکت است اما گهگاه از آن پیشی می‌گیرد. دست آخر هم یکی از بهترین فریب‌های فیلم رقم می‌خورد و با یک مچ‌کات عجیب و لذت‌بخش از صحنه‌ی به قتل رسیدن هاوارد به گرفتن ساک‌های دستی پر از پول توسط مرد غریبه در کازینو می‌رسیم که طبق قاعده این معنا را می‌رساند که دختر هم به قتل رسیده و یک باخت دیگر هم برای دار و دسته‌ی هاوارد رقم خورده است. اما بعد یک روزنه‌ی امید باز می‌شود و در آخر همه چیز به سکانس اول فیلم برمی‌گردد. آیا هاوارد زنده می‌ماند؟
هیچ مهم نیست که فیلم‌نامه را چه کسی نوشته، فیلم را چه کسانی کارگردانی کرده‌اند و فیلم‌بردار، صدابردار و تدوین‌گر چه کسانی هستند. در نهایت تصویری که از این فیلم در ذهن بیننده ثبت می‌شود، تصویر آدام سندلر است که در نقش هاوارد بازی می‌کند و نشان می‌دهد که چه بازیگر توانا و قدرتمندی است. تصویری که ماندگار نخواهد بود مگر در کارنامه‌ی آدام سندلر. داستانی که در ذهن نمی‌ماند مگر با سکانس پایانی. فیلمی که به خاطر نخواهیم آورد، مگر با احساس دلهره و خشم ناگهانی در نقطه‌ی پایان.

بیوگرافی برد پیت؛ نامزد بهترین بازیگر نقش مکمل مرد اسکار ۲۰۲۰

۷۵۱ بازديد
بیوگرافی برد پیت؛ نامزد بهترین بازیگر نقش مکمل مرد اسکار ۲۰۲۰  در این مطلب به معرفی برد پیت، بازیگر و تهیه‌کننده معروف آمریکایی خواهیم پرداخت و با وی بیشتر آشنا می‌شویم با بروز خبر همراه باشید.ویلیام بردلی پیت که بیشتر با نام برد پیت شناخته می‌شود، در ۱۸ دسامبر ۱۹۶۳ در شهر شانی در ایالت اوکلاهاما به دنیا آمد. پدر او در یک شرکت و حمل‌و‌نقل فعال بود و مادرش به‌عنوان مشاور در مدرسه کار می‌کرد. او یک خواهر و برادر داشت و به‌همراه خانواده‌اش به شهر اسپرینگفیلد در ایالت میزوری نقل مکان کرد و در این شهر بزرگ شد. او در رشته خبرنگاری تحصیل کرد و با نزدیک شدن به آن متوجه علاقه خیلی زیادش به بازیگر در سینما شد و از آنجایی که در شهر میزوری شرکت فیلمسازی نبود، او تصمیم گرفت تا به لس‌آنجلس نقل مکان کند و درست دو هفته قبل از دریافت مدرکش، به این شهر سفر کرد. پیت پیش از آنکه فعالیتش را در سینما آغاز کند، به‌عنوان پیش خدمت در غذافروشی‌ها و رانندگی در لباسی شبیه به مرغ فعالیت و امرار معاش می‌کرد. برد پیت فعالیتش در سینما را با بازی در سیاهی‌لشکر از سال ۱۹۸۷ آغاز کرد. فیلم The Dark Side of the Sun اولین نقش جدی و مهم پیت در سینما بود که در سال ۱۹۸۸ منتشر شد؛ فیلمی که قطعا پیت دوست ندارد آن را به یاد بیاورد. برد پیت اما حالا نامزد دریافت جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد در اسکار ۲۰۲۰ شده است و چه بهانه‌ای از این بهتر تا نگاهی به کارنامه و زندگی وی داشته باشیم.

برد پیت
پیت در فیلم 12Monkeys برای اولین‌بار نامزد دریافت جایزه اسکار شد.پس از آن شاهد حضور وی در آثاری چون فیلم Happy Together، فیلم Cutting Class، فیلم Across the Tracks و فیلم Johnny Suede بودیم، اما بازی کوتاه پیت در فیلم Thelma & Louise باعث شد تا نظر تهیه‌کنندگان که تا آن روز بیشتر بخاطر ظاهرش به او نقش می‌دادند، را به خود جلب کند. در سال ۱۹۹۳، پیت در فیلم True Romance به‌کارگردانی تونی اسکات به ایفای نقش پرداخت که کوئنتین تارانتینو وظیفه نوشتن فیلمنامه فیلم را بر عهده داشت و این اولین همکاری مشترک این دو در هالیوود بود. در سال ۱۹۹۴ شاهد حضور پیت در فیلم Interview with the Vampire به‌کارگردانی نیل جردن بودیم که در این فیلم، پیت با بازیگرانی چون تام کروز، آنتونیو باندراس و کریستن دانست هم‌بازی شد. در همین سال، پیت در فیلم Legends of the Fall به‌کارگردانی ادوارد زوئیک و با بازی آنتونی هاپکینز، نیز به‌ایفای نقش پرداخت که برای بازی در این فیلم برای اولین‌بار نامزد دریافت جایزه گلدن گلوب شد. سال ۱۹۹۶ سال بسیار خوبی برای پیت بود. او در ابتدا در فیلم Seven به‌کارگردانی دیوید فینچر و با بازی مورگان فریمن، کوین اسپیسی و گوئینت پالترو، به‌ایفای نقش پرداخت و با اینکه نتوانست برای بازی در این فیلم در فصل جوایز حضور پیدا کند، اما یکی از ماندگارترین نقش‌آفرینی‌های وی بود.
در ادامه شاهد حضور پیت در فیلم 12Monkeys به‌کارگردانی تری گیلیام و با بازی بروس ویلیس بودیم که بازی پیت با تحسین منتقدان مواجه شد و در ادامه او برای دومین‌بار نامزد دریافت جایزه گلدن گلوب شد و توانست برای اولین‌بار این جایزه را دریافت کند. او همچنین برای بازی در فیلم ۱۲ میمون توانست برای اولین‌بار نامزد دریافت جایزه اسکار شود، اما در رسیدن به این جایزه ناموفق بود. موفقیت و محبوبیت بالای پیت باعث شد تا او از اینجا بیشتر به سمت آثار تجاری روی برود و تقریبا چند سال شاهد عدم حضور وی در جوایز مهم باشیم. در طول این مدت پیت در آثاری چون فیلم Sleepers، فیلم The Devil's Own، فیلم Seven Years in Tibet و فیلم Meet Joe Black نقش‌آفرینی کرد و با بازیگرانی بزرگی مثل هریسون فورد و آنتونتی هاپکینز هم‌بازی شد. در سال ۱۹۹۹ شاهد همکاری دوباره پیت با دیوید فینچر در فیلم Fight Club با بازی ادوارد نورتون، هلنا بونهام کارتر و جرد لتو بودیم. در این فیلم داستان مشابه فیلم Seven تکرار شد. این فیلم در جشنواره فیلم ونیز نمایش داده شد، اما در آن زمان نقدهای مثبت و منفی زیادی دریافت کرد. بااین حال، گذر زمان باعث شد تا از این فیلم قدر ندیده به‌عنوان یکی از بهترین آثار چند دهه گذشته سینما یاد شود.

fight club brad pitt
در سال ۲۰۰۲ پیت در سریال Friends به‌عنوان هنرمند مهمان حضور پیدا کرد و برای این حضور کوتاه توانست نامزد دریافت جایزه می شود
در سال ۲۰۰۰ پیت با گای ریچی در فیلم Snatch همکاری کرد که همکاری موفقی نیز بود و پس از آن بار دیگر با تونی اسکات در فیلم Spy Game کار کرد. پس از این همکاری نه چندان موفق، شاهد همکاری پیت با استیون سودربرگ در فیلم Ocean's Eleven محصول سال ۲۰۰۱ با بازی جرج کلونی، مت دیمون و جولیا رابرتس بودیم و این همکاری در دو دنباله دیگر این فیلم نیز ادامه داشت. پیت نقش راستی رایان را بر عهده داشت و یکی از نقش‌های محبوب این بازیگر در بین عموم نیز محسوب می‌شود. در سال ۲۰۰۲ نیز پیت در سریال Friends به‌عنوان هنرمند مهمان حضور پیدا کرد و برای این حضور کوتاه توانست نامزد دریافت جایزه امی شود. در این روزها، وی با جنیفر آنیستون ازدواج کرده بود و همین موضوع باعث حضور پیت در این سریال سیتکام بسیار محبوب شد. در سال ۲۰۰۴ شاهد حضور پیت در فیلم Troy به‌کارگردانی ولفگانگ پترسن، بودیم. فیلمی که شاید نتوانست نظر مثبت منتقدان را جلب کند، اما فیلم تروی یکی از نقش‌های محبوب پیت در بین طرفداران آن به حساب می‌آید. 

پیت در سال ۲۰۰۵ در فیلم Mr. and Mrs. Smith به‌کارگردانی داگ لیمان بازی کرد؛ فیلمی که نه تنها یکی از بهترین نقش‌آفرینی‌های وی بود، بلکه بسیار برای او جنجال آفرین نیز شد و پس از این فیلم او از آنیستون جدا شد تا با آنجلینا جولی ازدواج کند. هرچند این ازدواج تا سال ۲۰۱۴ رسمی نشد و خیلی هم دوامی نداشت. پیت در نهایت دارای ۶ فرزند نیز است و زندگی شخصیت پر حاشیه‌ای را نیز تجربه کرده و باعث تاثیر منفی روی حرفه او نیز شده بود. پیت از سال ۲۰۰۶ به حرفه تهیه‌کنندگی نیز روی آورد که در این سال به‌عنوان تهیه‌کننده در آثاری چون فیلم God Grew Tired of Us، فیلم The Departed و فیلم Running with Scissors حضور داشت که وی به‌عنوان تهیه‌کننده در فیلم The Departed در جوایز بفتا برای اولین‌بار نامزد دریافت جایزه شد. در سال ۲۰۰۶، شاهد حضور پیت در فیلم Babel به‌کارگردانی الخاندرو گونسالس اینیاریتو و با بازی کیت بلانشت بودیم.

sevenدر سال ۲۰۰۹ پیت بار دیگر با تارانتینو و اینبار در فیلم Inglourious Basterds همکاری کرد.پیت برای بازی در فیلم بابل برای سومین‌بار نامزد دریافت جایزه گلدن گلوب شد، اما در اسکار یا بفتا شاهد نامزد شدن او نبودیم. پس از بازی در فیلم The Assassination of Jesse James by the Coward Robert Ford که توفیقی برای پیت نداشت، پیت در سال ۲۰۰۸ در ابتدا در اولین همکاری با جوئل و اتان کوئن در فیلم Burn After Reading همکاری کرد تا یکی از نقش‌آفرینی‌های محبوب این شخصیت را نیز شاهد باشیم. پیت در سومین همکاری مشترک خود با دیوید فینچر در فیلم The Curious Case of Benjamin Button بازی کرد که برای بازی در این فیلم توانست برای دومین‌بار نامزد دریافت جایزه اسکار شود و علاوه‌بر اینکه او برای چهارمین‌بار نامزد دریافت جایزه گلدن گلوب شد، برای اولین‌بار توانست به‌عنوان بازیگر در جوایز بفتا نامزد دریافت جایزه شود. در سال ۲۰۰۹ پیت بار دیگر با تارانتینو و اینبار در فیلم Inglourious Basterds همکاری کرد که با وجود تحسین‌های زیاد، در فصل جوایز چندان برای پیت توفیقی نداشت و با اینکه فیلم در ۶ بخش نامزد اسکار شد، اما خبری از پیت در بین آن‌ها نبود.

در سال ۲۰۱۱ پیت در ابتدا با ترنس ملک در فیلم The Tree of Life همکاری کرد و در ادامه شاهد حضور وی در فیلم Moneyball بودیم که با توجه به حضور وی به‌عنوان تهیه‌کننده در فیلم، او نامزد دریافت ۲ جایزه اسکار و ۲ جایزه گلدن گلوب برای این فیلم و یک جایزه بفتا برای آن شد که در هر صورت نتوانست جایزه‌ای ببرد. پس از بازی در فیلم Killing Them Softly محصول سال ۲۰۱۲، شاهد حضور پیت در فیلم World War Z به‌کارگردانی مارک فورستر محصول سال ۲۰۱۳ بودیم. پس از عملکرد فراتر از انتظار فیلم در گیشه، ساخت دنباله این فیلم تایید شد و حتی شاهد صحبت‌هایی مبنی بر حضور فینچر به‌عنوان کارگردان در فیلم بودیم، اما در نهایت این پروژه لغو شد. پیت در سال ۲۰۱۳ با اینکه در فیلم 12Years a Slave نقش‌آفرینی کرد، اما به‌عنوان تهیه‌کننده نامزد دریافت جایزه اسکار، بفتا و گلدن گلوب شد و توانست برای اولین‌بار جایزه اسکار را دریافت کند، اما نه به‌عنوان بازیگر. پیت همچنین برای اولین‌بار جایزه بفتا به‌عنوان تهیه‌کننده و برای دومین‌بار و اینبار به‌عنوان تهیه‌کننده برنده جایزه گلدن گلوب شد. 

Ad Astra
پیت پیش از این به‌عنوان تهیه‌کننده جایزه اسکار برده است.در سال ۲۰۱۴ شاهد حضور پیت در فیلم Fury به‌کارگردانی دیوید آیر بودیم و در سال ۲۰۱۵ در فیلم The Big Short به‌کارگردانی آدام مک‌کی به ایفای نقش پرداخت، اما او به‌عنوان تهیه‌کننده توانست نامزد دریافت جایزه اسکار، بفتا و گلدن گلوب شود. همچنین طی این سال‌ها پیت در فیلم The Normal Heart نیز به‌عنوان تهیه‌کننده حضور داشت که برای این سریال نیز به‌عنوان تهیه‌کننده نامزد دریافت جایزه از مراسم امی و گلدن گلوب شد و توانست جایزه امی بهترین فیلم تلویزیونی امی را دریافت کند. پیت برای حضور به‌عنوان تهیه‌کننده در فیلم Nightingale نیز نامزد دریافت جایزه بهترین فیلم تلویزیونی امی شده بود. بااین حال، در عرصه بازیگری طی این مدت شاهد حضور پیت در فیلم Allied به‌کارگردانی رابرت زمکیس محصول سال ۲۰۱۶، فیلم War Machine در سال ۲۰۱۷ و همچنین حضور کوتاه و افتخاری در فیلم Deadpool 2 بودیم که نشان از افول این ستاره سابق سینما را داشت. همچنین پیت برای حضور به‌عنوان تهیه‌کننده در فیلم Vice به‌کارگردانی آدام مک‌کی نیز نامزد دریافت جایزه گلدن گلوب شده بود.

فیلم Once Upon a Time in Hollywoodبااین حال، پیت در سال ۲۰۱۹ نشان داد که هنوز حرف‌های زیادی برای گفتن دارد و در طول سال ۲۰۱۹ شاهد حضور او در فیلم Ad Astra به‌کارگردانی جیمز گری، بودیم که بازی او در این فیلم با تحسین زیادی مواجه شد، اما در فصل جوایز خیلی نتوانست برای این فیلم خوش بدرخشد. بااین حال، پیت در همکاری جدیدش با تارانتینو در فیلم روزی روزگاری در هالیوود بسیار خوش درخشیده و نه تنها توانست نظر مثبت منتقدان و تماشاگران را جلب کند، بلکه برای بازی در این فیلم بار دیگر توانست به‌عنوان بازیگر در فصل جوایز حضور پیدا کند و برای این فیلم نامزد دریافت جایزه گلدن گلوب، اسکار و بفتا شده که در حال حاضر در بخش بهترین بازیگر نقش مکمل مرد در دو مراسم گلدن گلوب و بفتا این جایزه را دریافت کرده و به‌نظر می‌رسد که پیت شانس زیادی دارد تا اینبار به‌عنوان بازیگر برنده جایزه اسکار شود. برنامه آینده پیت مشخص نیست، اما گفته می‌شود که او قرار است در فیلم Babylon به‌کارگردانی دیمین شزل و با بازی اما استون به ایفای نقش بپردازد.

فیلم Indiana Jones 5 داستان فیلم‌های قبلی را ادامه می‌دهد

۱,۳۶۰ بازديد
فیلم Indiana Jones 5 داستان فیلم‌های قبلی را ادامه می‌دهدکاتلین کندی، رئیس استودیوی لوکاس فیلم تایید کرد که فیلم Indiana Jones 5 داستان فیلم‌های قبلی مجموعه را ادامه می‌دهد و یک ریبوت نیست. فیلم Indiana Jones 5 (ایندیانا جونز ۵) در راه است و هریسون فورد قرار است تا باری دیگر برای ایفای نقش ایندیانا جونز بازگردد. قسمت پنجم فیلم Indiana Jones اخیراً با یک سال تاخیر مواجه شد، اما حالا مطابقِ تازه‌ترین اخبارِ سینما و تلویزیون، کاتلین کندی، رئیس استودیوی لوکاس فیلم اعلام کرد که این فیلم در چه مرحله‌ای از تولید به سر می‌برد و بینندگان با چه فیلمی طرف خواهند بود. در حاشیه‌ی مراسم بفتا، کندی در گفت‌وگویی با BBC اظهار داشت که تیم آن‌ها درحال‌حاضر مشغول کار روی فیلمنامه‌ است و به محض تکمیل آن، کارِ فیلمبرداری آغاز می‌شود. او در ادامه تایید کرد که فیلم Indiana Jones 5 یا هر نام دیگری که لوکاس‌فیلم برای آن انتخاب می‌کند، ادامه‌ی داستان فیلم‌های قبلی را روایت می‌کند و ریبوتی برای مجموعه نخواهد بود. پیش از تایید این موضوع، حدس‌وگمان‌هایی از اینکه فیلم Indiana Jones 5 ریبوتی برای این مجموعه با یک بازیگر تازه برای ایفای نقش ایندیانا جونز است، وجود داشت، اما ظاهراً این اتفاق هرگز رخ نخواهد داد. کندی در این‌باره اظهار داشت:

ما بی‌وقفه مشغول کار روی فیلمنامه‌ی Indiana Jones 5 هستیم و پس از اتمام آن، آماده‌ی ادامه‌ی کار خواهیم بود. هریسون فورد در این فیلم حضور دارد. قسمت پنجم ایندیانا جونز یک ریبوت نیست، بلکه ادامه‌دهنده‌ی داستان فیلم‌های پیشین خواهد بود.

Indiana Jones دیوید کپ، فیلمنامه‌نویس، کارگردان و تهیه‌کننده‌ی معروف سینمای هالیوود که نگارش فیلمنامه‌ی آثار سینمایی مشهور زیادی را در کارنامه دارد، در مهرماه امسال اعلام کرد که «باری دیگر در حال کار روی فیلمنامه‌ی قسمت پنجم ایندیانا جونز است و فکر می‌کند که این‌بار ایده‌ی خوبی برای آن دارد، اما باید دید که چه پیش می‌آید». از آن‌جایی‌که کپ فیلمنامه‌ی آثار برجسته‌ای نظیر Mission: Impossible (ماموریت غیرممکن)، Lost World: Jurassic Park (جهان گمشده: پارک ژوراسیک)، Panic Room (اتاق وحشت)، Mortdecai (موردکای)، The Mummy (مومیایی) و Carlito's Way (راه کارلیتو) را به رشته‌ی تحریر درآورده، جای هیچ‌گونه نگرانی در مورد فیلمنامه‌ی Indiana Jones 5 وجود ندارد.

استیون اسپیلبرگ که هر چهار قسمت قبلی ایندیانا جونز را کارگردانی کرده، روی صندلی کارگردانی فیلم Indiana Jones 5 نیز می‌نشیند. همچنین باری دیگر هریسون فورد در نقش ایندیانا جونز قرار می‌گیرد، اما شایا لابوف که ایفاگر نقشِ مت ویلیامز در قسمت قبلی بود، برای قسمت پنجم باز نخواهد گشت. با اینکه فیلم Indiana Jones and the Kingdom of the Crystal Skull (ایندیانا جونز و قلمرو جمجمه بلورین) نتوانست رضایت بینندگان را جلب کند، اما در گیشه اوضاع بدی نداشت و تقریباً ۷۹۰ میلیون دلار فروش کرد. همچنین چهار فیلم اول مجموعه‌ی ایندیانا جونز در مجموع نزدیک به ۲ میلیارد دلار در سطح جهان فروش داشتند که موفقیت بزرگی برای این مجموعه به حساب می‌آید.
فیلم Raiders of the Lost Ark (مهاجمان صندوق گمشده) اولین فیلم مجموعه‌ی ایندیانا جونز بود که در سال ۱۹۸۱ به‌روی پرده‌‌ی سینما رفت. پس از آن شاهد اکران فیلم Indiana Jones and the Temple of Doom (ایندیانا جونز و معبد مرگ) در سال ۱۹۸۴، فیلم Indiana Jones and the Last Crusade (ایندیانا جونز و آخرین جنگ صلیبی) در سال ۱۹۸۹ و فیلم Indiana Jones and the Kingdom of the Crystal Skull در سال ۲۰۰۸ بودیم. فیلم Indiana Jones 5 نیز برای اکران در تاریخ ۱۸ تیر ماه ۱۴۰۰ (۹ جولای ۲۰۲۱) برنامه‌ریزی شده است. شما می‌توانید نظراتِ خود را درباره‌ی این خبر با وب‌سایت بروز خبر در میان بگذارید. 

برندگان جوایز فیلم بفتا 2020 معرفی شدند؛ 1917 بهترین فیلم

۱,۱۴۸ بازديد
 
برندگان جوایز فیلم بفتا 2020 معرفی شدند؛ 1917 بهترین فیلم
شب گذشته برندگان ۷۳امین دوره آکادمی فیلم بریتانیا که بیشتر با نام بفتا شناخته می‌شود، مشخص و در یک مراسم معرفی شدند.
در جدیدترین اخبار سینما و تلویزیون، برندگان جوایز فیلم بفتا 2020 رسما تایید و معرفی شده‌اند. شب گذشته ۷۳امین دوره جوایز آکادمی فیلم بریتانیا یا به‌طور اختصار BAFTA، به میزبانی گراهام نورتون در لندن برگزار شد که در طول این مراسم شاهد معرفی برندگان جوایز امسال بودیم. در مراسم بفتا امسال فیلم 1917 موفق شد جایزه بهترین فیلم سال را دریافت کند و همچنین با دریافت ۷ جایزه از جمله جایزه بهترین کارگردانی، موفق‌ترین فیلم مراسم امسال بود و همچنین باعث شد تا شانس موفقیت این فیلم در جوایز اسکار نیز بیشتر از قبل شود. فیلم Joker (جوکر) که با نامزد شدن در ۱۱ بخش، پیشتاز مراسم امسال بود، با دریافت ۳ جایزه از جمله بهترین بازیگر مرد برای واکین فینیکس، دومین فیلم موفق بفتا بود و پس از آن فیلم Parasite (انگل) نیز توانست با دریافت ۲ جایزه در بخش بهترین فیلم غیر انگلیسی و بهترین فیلمنامه اورجینال، در رتبه سوم قرار بگیرد.

مانند جوایز گذشته، رنی زلوگر جایزه بهترین بازیگر نقش اصلی زن برای بازی در فیلم Judy (جودی)، برد پیت جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل مرد برای بازی در فیلم Once Upon A Time in Hollywood (روزی روزگاری در هالیوود) و لورا درن جایزه بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای بازی در فیلم Marriage Story (داستان ازدواج) را دریافت کردند. انیمیشن Klaus نیز توانست جایزه بهترین انیمیشن را دریافت کند تا رقابت اسکار در این بخش هنوز داغ و غیر قابل پیش‌بینی به‌نظر برسد. علاوه‌بر این، انیمیشن کوتاه Grandad Was a Romantic (پدربزرگ عاشق‌پیشه) به‌کارگردانی مریم مهاجر، کارگردان ایرانی-بریتانیایی توانست جایزه بهترین انیمیشن کوتاه را از مراسم بفتا دریافت کند. همچنین اندی سرکیس جایزه یک عمر فعالیت هنری در سینمای بریتانیا و کاتلین کندی، رئیس لوکاس‌فیلم جایزه یک عمر دستاورد هنری را از مراسم بفتا امسال دریافت کردند و از آن‌ها تجلیل شد. شما در ادامه می‌توانید فهرست برندگان بفتا 2020 را مشاهده کنید:

بهترین فیلم:

  • فیلم 1917

بهترین فیلم بریتانیایی:

  • فیلم 1917

بهترین اثر اول یک نویسنده، کارگردان یا تهیه‌کننده بریتانیایی:

  • مارک جنکین (نویسنده و کارگردان) و کیت بایرز و لین ویت (تهیه‌کننده) برای فیلم Bait

بهترین فیلم خارجی زبان:

  • فیلم Parasite

سم مندس برای فیلم 1917

بهترین کارگردان:

  • سم مندس برای فیلم 1917

بهترین بازیگر زن:

  • رنی زلوگر برای فیلم Judy

بهترین بازیگر مرد:

  • واکین فینیکس برای فیلم Joker

بهترین بازیگر مکمل زن:

  • لورا درن برای فیلم Marriage Story

فیلم Once Upon a Time in Hollywood

بهترین بازیگر مکمل مرد:

  • برد پیت برای فیلم Once Upon a Time in Hollywood

بهترین انتخاب و استخدام بازیگر:

  • فیلم  Joker

بهترین ستاره نوظهور:

  • مایکل وارد

بهترین مستند:

  • مستند For Sama

klaus

بهترین انیمیشن:

بهترین فیلم‌نامه اورجینال:

  • بونگ جون هو و هان جین وان برای فیلم Parasite

بهترین فیلم‌نامه اقتباسی:

بهترین موسیقی اورجینال:

  • فیلم Joker

بهترین فیلم‌برداری:

  • فیلم 1917

Parasite

بهترین تدوین:

  • فیلم Ford v Ferrari

بهترین طراحی صحنه:

  • فیلم1917

بهترین طراحی لباس:

  • فیلم Little Women

بهترین آرایش مو و چهره‌پردازی:

  • فیلم Bombshell

JoJo Rabbit

بهترین صداگذاری:

  • فیلم 1917

بهترین جلوه‌های ویژه:

  • فیلم 1917

بهترین انیمیشن کوتاه بریتانیایی:

  • Grandad Was A Romantic

بهترین فیلم کوتاه بریتانیایی:

  • Learning To Skateboard In A Warzone (If You’re A Girl)

نقد و بررسی فیلم The Dead Don’t Die

۴۲۷ بازديد
نگاه «جیم جارموش» به سینما نگاهی عجیب و ستودنی است. او عادت دارد بیننده را به دنیای خودش بکشاند و قصه‌ای متفاوت اما در هر حال قابل درک روایت کند. از «مرد مرده» تا دو فیلم جذاب اخیرش یعنی «تنها عاشقان زنده ماندند» و «مردگان نمی‌میرند» او با خلق جهانی چفت و بست‌دار و روایت قصه‌ای متفاوت، اندکی موهوم و بسیار متقارن با قصه‌های کلاسیک جهانِ ما، کاری کرده که لذت غایی همراه شدن با یک داستان سینمایی را به راحتی منتقل کند. او در ساخت فیلم جدیدش به روند پیشرفت و تکامل این نگاه سینمایی منحصر به فردش ادامه داده و در حالی که تلاش کرده تا جای ممکن همه‌ی زوایای پنهان قصه را به صورت جزئیات به بیننده انتقال دهد، از فرمول مورد استفاده‌ی سینماگران دیگر برای تکامل این تجربه نیز بهره برده است. در ادامه با نقد و بررسی فیلم The Dead Don’t Die همراه بروز خبر باشید.
در فیلم مردگان نمی‌میرند، جارموش بر خلاف عادت قبلی خود، تماشاگر را با شخصیت‌ها به دنبال فیلم می‌کشاند. فاصله‌ای که بین شخصیت‌های داستان و بیننده‌ی یک فیلم زامبی‌محور وجود دارد باید به میزان کافی کم باشد، تا آن‌ها در این دنیا دوام بیاورند. جارموش در این قصه، روایت را با هدف جلوگیری از پیشی گرفتن بیننده از آن دچار تزلزل نمی‌کند، بلکه با هوشمندی شخصیت‌هایی را در داستان قرار می‌دهد که همیشه در حال تایید فرضیه‌های تماشاگر در مواجهه با اولین نشانه‌ها هستند. بدین ترتیب، جارموش به عنوان فیلم‌ساز -و دقیق‌تر، نویسنده- یک قدم از شخصیت‌های داستانش و نیز بیننده، جلوتر است. برای خلق این فضا او به شخصیت‌هایی باهوش و آشنا با اتفاقات، حداقل در سطح فانتزی نیازمند است و به همین خاطر آن‌ها را خلق می‌کند، به هر کدام به میزان لازم، داستان (در واقع زمانِ داستانی) اختصاص می‌دهد و در نیمه‌ی دوم فیلم عقب می‌نشیند و از دیدن آن‌چه خلق کرده لذت می‌برد.
در نقد فیلم The Dead Don’t Die باید دقت کرد که این فیلم، حداقل در سطحِ فیلم‌نامه به مثابه یک سیستم منظم عمل می‌کند. جارموش ابتدا ستینگ وقایع را می‌سازد و سپس شخصیت‌ها را یکی یکی معرفی می‌کند، فضاهای مختلف را نشان می‌دهد و توضیح می‌دهد که اتفاقی که قرار است بیفتد دقیقا با چه منطقی قابل باور است. این منطق در داستان اتفاق می‌افتد و مثل یک دنیای عادی و روزمره، از رسانه‌ها مخابره می‌شود، دهان به دهان می‌چرخد و به فاصله‌ی یک روز به فاجعه‌ای تبدیل می‌شود که بیننده هیچ چاره‌ای جز مواجهه با آن ندارد.
نقد فیلم The Dead Don’t Die – «بیل ماری» و «آدام درایور» دو شخصیت محوری فیلم هستند که داستان با آن‌ها آغاز می‌شود و با آن‌ها به پایان می‌رسد. تجربه‌ی کوتاه این دو مامور پلیس شگفت‌انگیز از یک آخرالزمان زامبی‌دار در واقع داستان اصلی فیلم جارموش است.
جارموش با فیلم خود تاکید می‌کند که در این دنیا نیز ممکن است به همین سادگی یک آخرالزمانِ زامبی‌دار را ببینیم، آن هم به فاصله‌ی یک شبانه روز از آخرین باری که همه چیز عادی بود، مردم سر کار می‌رفتند، سر ساعت مشخصی شب می‌شد و تین‌ایجرها به فکر سفر جاده‌ای می‌افتادند. جارموش نشان می‌دهد که چطور به فاصله‌ی یک شبانه روز همه‌ی این تصاویر و احساسات به نابودی کشانده می‌شوند و آخرِ دنیا فرا می‌رسد. و البته توجه دارد که ذهنِ فعال بیننده را تا زمان مناسب مسکوت نگه دارد، یعنی تا پایان که تایید کند این یک صحنه‌ی کوتاه از یک تصویر بزرگ‌تر و جهان‌شمول‌تر است. ضمنا از کنایه‌های سیاسی هم به وضوح استفاده می‌کند و در جای‌جای فیلم خود تقصیرها را متوجه نظام حاکم و سیاست‌مداران می‌داند. او ضمن به سخره گرفتن لحنِ همواره ثابت سیاست‌مداران و تکرارِ الگوی «تکذیب» و اعلان «جای نگرانی نیست» و «در پی این تصمیمات فقط چیزهای خوب عاید کشور شده است» نهیبی به افرادِ زودباور و تحت سلطه‌ی پروپاگاندا می‌زند و نماینده‌ی آن‌ها را در فیلم به یکی از اولین قربانیان آخرالزمانشان تبدیل می‌کند. او ابزار خود را به کار می‌گیرد تا به اطلاع همه‌ی مخاطبین فیلم خود برساند شاید آخرالزمان زامبی نزدیک باشد، تا آن‌ها حداقل به برخی رفتارهای خود فکر کنند. البته این موضوع برای حتا مخاطبین خودِ جارموش نیز هدف اصلی فیلم نیست و تنها یکی از چند لایه‌ای است که داستان در خود دارد.
به عنوان بخشی مهم از جامعه‌ای که جارموش به تصویر می‌کشد، فضای این خوابگاه (اردوگاه یا هر چه…) که مختص بچه‌ها است موهوم، عجیب و آخرالزمانی به نظر می‌رسد، اما هیچ تعریف و توضیحی از آن در فیلم ارائه نمی‌شود.
خلق یک دنیای آخرالزمانی در سالی که همه برای تماشای «زامبی‌لند» هیجان‌زده‌اند و سریال «مردگان متحرک» هنوز پربیننده و مزخرف است، به این شیوه و با این حد از جزئیات، و دربردارنده‌ی این استایل خاص فیلم‌سازی و روایت، در کنار شوخی‌های چالشی جارموش در دلِ این دنیا، کار دشواری است که می‌شود گفت فیلم‌ساز به خوبی از پس آن برآمده است. در حقیقت، جارموش با بردن مخاطب به لحظه‌ی شروع این آخرالزمان، و با آشنا کردن او با واقعه پا به پای شخصیت‌های داستان در این شهر خیالی کوچک و در برهه‌ای ناشناخته از تاریخ، روشی را استفاده کرده که باید گفت خیلی خوب جواب داده است. مواجهه‌ی بیننده‌ی فیلم مردگان نمی‌میرند با زامبی‌ها، به همان اندازه که برای اولین پلیرهای بازی رزیدنت ایول (Resident Evil) اصیل و بکر بود، اصالت و بکارت دارد و عجیب نیست که این نوع آشنایی، برای شناخت این موجودات و سپس ترسیدن از آن‌ها برای فیلم‌ساز کارگر افتاده باشد. البته شخصیت‌های متفاوت و بی‌نظیر فیلم و بازیِ درست و به‌اندازه‌ی بازیگران در این نقش‌ها هم بر این مسئله بسیار تاثیر داشته است.
هنک یکی از شخصیت‌هایی است که تجربه‌ی یک جهانِ ساخته شده توسط جارموش را تکمیل می‌کند.
در شروع فیلم دو شخصیتِ «چیف کلیف» و «رانی» در مقابل «هرمیت باب» معرفی می‌شوند. سکانس معرفی آن‌ها سراسر نکته است. باب آن‌ها را از خود دور می‌کند و محدوده‌ی قلمروش را با شلیک یک گلوله معین می‌سازد، و پس از این که کلیف تصمیم می‌گیرد از این محدوده خارج شود، باب به سبک خود از او تشکر می‌کند. آشنایی کلیف با هرمیت باب از گذشته، به یک فاکتور تعیین‌کننده تبدیل می‌شود، که در ادامه‌ی فیلم روابط کلیف با دیگر شهروندان شهر سنترویل را نیز تعریف می‌کند. سن زیاد کلیف نیز فاکتوری مهم در روایت این فیلم است و باعث می‌شود ارتباط و آشنایی او با زندگان و نیز مردگانِ باززنده شده، درک شدنی به نظر برسد. او در عین حال نقش کلیدی فیلم محسوب می‌شود، چرا که همه‌ی اتفاقات جاری در داستان پیرامون او می‌گردند. فیلمِ The Dead Don’t Die به یک سمفونی چندنفره تبدیل می‌شود که رهبر ارکستر آن جیم جارموش در بهترین دوران نویسندگی و کارگردانی خود و نوازنده‌ی اصلی آن «بیل ماری» در نقش چیف کلیف رابرتسون هستند. رابطه‌ی ماری و جارموش حالا دیگر یک رابطه‌ی به بلوغ رسیده است و استفاده‌ای که این دو هنرمند می‌توانند از نبوغ یکدیگر داشته باشند، استفاده‌ای بسیار هنرمندانه و قابل باور است. همان‌قدر که استعداد و توانایی بیل ماری در پرتو نبوغ جارموش متبلور می‌شود، «آدام درایور» و «تام ویتس» نیز به تبدیل شدن این نبوغ به فرم دلخواه سینمایی کمک می‌کنند.
«زلدا وینستون» با بازی «تیلدا اسوینتون» (I Know!) یکی دیگر از شخصیت‌هایی است که جهانِ جارموش برای کامل شدن به حضورشان نیاز داشته، فارغ از این‌که در داستان فیلم کارکردی داشته باشد یا نه.
شخصیت‌های رانی و «بابی» برای شکل گیری این دنیای آخرالزمانی و باورپذیر کردن آن، شخصیت‌هایی تعیین‌کننده محسوب می‌شوند. فیلم در نهایت قادر است با استفاده از دانش و آینده‌بینی این دو شخصیت، بیننده (و همزمان چیف کلیف را به عنوان نماینده‌ی جامعه) با حقیقت روبرو کند. بیننده‌ی فیلم جارموش نیز به سرعت می‌فهمد که حداقل برای درک منطق داستان لازم است این شخصیت‌ها را جدی بگیرد و به آن‌ها اهمیت بدهد، و در ادامه وقتی رفتارِ نجات‌دهنده‌ی آن‌ها را در قالب اکشنِ بازتعریف شده‌ی فیلم می‌بیند، می‌فهمد که باید زودتر از این‌ها با این دو شخصیت کنار می‌آمد و در انتها ممکن است به این فکر بیافتد که اگر کلیف و دیگران هم زودتر متقاعد می‌شدند، اتفاق بهتری در پایان انتظار همه را می‌کشید. اگرچه جارموش همین نکته را هم به یک شوخی جذاب تبدیل می‌کند و نشان می‌دهد که چطور از ابتدا باید می‌دانستیم که قرار نیست در پایان با اتفاق خوبی روبرو باشیم و رانی مدت‌ها این نکته را گوشزد می‌کرده است.
فیلم جارموش لایه‌های متفاوت شوخی و طنز را نیز در خود جای داده است. از اولین شوخی فیلم که با موسیقی ابتدایی فیلم می‌شود تا آن لحظه‌ی درخشانی که زامبی‌ها دست به لیوان قهوه می‌برند، تا انتهای فیلم که نویسنده هوشمندانه آخرین شوخی خود را با خوانده شدن فیلم‌نامه‌ی کامل توسط آدام درایور و فیلم‌نامه‌ی ناقص توسط بیل ماری می‌کند، بار طنز فیلم خلاقانه، زیرکانه و یک‌دست هدایت و منتقل می‌شود و در لحظه‌های درست، بیننده را از فروپاشی احساسی نجات می‌دهد. به عنوان یک هنرمند خلاق و یک فیلم‌ساز مستقل متفاوت، جیم جارموش تمام تلاش خود را کرده که مثل نمونه‌های دیگر سینمای عجیبش، The Dead Don’t Die را چندلایه و دارای ظرافت‌های منحصر به فرد تحویل پرده‌ی سینما بدهد، و از پس این کار هم برمی‌آید. بازیگران و موسیقی فیلم (که یک نوع تبلیغ برای آهنگ و خودِ «استرجیل سیمپسون» که در نقش یکی از زامبی‌ها در فیلم جارموش بازی کرده محسوب می‌شود)، نقشِ متفاوت شخصیت‌ها و روایت فیلم از زاویه دید متفاوت هر کدام از آن‌ها با حالات و روحیات متفاوتشان و به تصویر کشیده شدن تجمیع این تفاوت‌ها در سکانس‌های شلوغ، چیره‌دستی جارموش در سر و شکل دادن به چنین فیلم‌نامه‌ای از طریق کارگردانی خبره و هوشمندانه را نشان می‌دهد.
نقد فیلم The Dead Don't Dieنقد فیلم The Dead Don’t Die – استفاده‌ی جارموش از تام ویتس به عنوان بازیگر، کم‌کم به یکی از کلیشه‌های فیلم‌های او تبدیل شده است، اما حضور «سلنا گومز» در فیلم جدیدش، یکی از حربه‌های او برای فروش بیشتر محسوب می‌شود که حالا مدت‌ها است توسط افرادی مثل وودی الن هم در سینمای کم‌تر مین استریم آمریکا استفاده می‌شود.
نتیجه برای مخاطبین این هنرمند، تجربه‌ای فوق‌العاده به ارمغان می‌آورد، در حالی که بینندگانِ آشنا با سینما از آن لذت می‌برند و برای کسانی که به دنبال یک فیلم زامبی‌دار بی سر و ته به تماشای این فیلم نشسته‌اند، ناامیدکننده است. نیازِ اثر جارموش برای ستوده شدن توسط مخاطبین خاص خودش یک نکته‌ی به ظاهر منفی محسوب می‌شود که در نهایت به نفع آن تمام می‌شود، چرا که این احساس را در مخاطبین اندکش ایجاد می‌کند که آن‌چه اکنون به تماشای آن نشسته‌اند مرغوب، با کیفیت و حتا در وضعیت امروز سینمای آمریکا نادر است.

سونی در حال ساخت ریبوت فیلم Anaconda است

۱۳۴ بازديد

شرکت سونی پیکچرز در حال همکاری با نویسنده فیلم Snow White and the Huntsman برای ساخت ریبوت فیلم Anaconda است.
در تازه‌ترین اخبار سینما و تلویزیون، شرکت سونی پیکچرز به‌دنبال احیای یک مجموعه قدیمی دیگر خود است. سونی و کلمبیا پیکچرز در حال تولید ریبوتی برای فیلم Anaconda (آناکوندا) هستند و به‌همین منظور ایوان داوتری، نویسنده فیلمنامه آثاری چون فیلم Snow White and the Huntsman (سفیدبرفی و شکارچی)، فیلم Divergent (سنت‌شکن)، فیلم Teenage Mutant Ninja Turtles (لاک‌پشت‌های نینجای نوجوان جهش‌یافته) و فیلم Tomb Raider (توم ریدر)، را برای نوشتن فیلمنامه نسخه امروزی این فیلم استخدام کرده‌اند. در حال حاضر حضور هیچ تهیه‌کننده‌ای در این فیلم تایید نشده است. فیلم Anaconda یک فیلم ترسناک هیجان انگیز بود که در سال ۱۹۹۷ به‌کارگردانی لوئیس لیوزا و با بازی بازیگرانی چون جنیفر لوپز، اوون ویلسون، جان ویت و آیس کیوب، به‌روی پرده‌های سینما رفت.

ایوان داوتری

فیلم آناکوندا داستان یک مستندساز جنجالی را دنبال می‌کند که ماموریتی برای ساخت یک مستند در آمازون از یک قبیله سرخ پوستی به او داده می‌شود. در ادامه آن‌ها به محل اختفای یک مار غول‌پیکر می‌روند که یک انسان را درسته قورت می‌دهد. همچنین فیلم Anaconda نامزد دریافت ۱۱ جایزه تمشک طلایی نیز شده بود، اما در نهایت نتوانست جایزه‌ای از این مراسم دریافت کند. منابع نزدیک می‌گویند که داوتری قرار نیست فیلمنامه یک بازسازی یا دنباله را برای فیلم جدید آناکوندا بنویسد، اما او قرار است یک نگاه جدید از این مجموعه ترسناک را ارائه دهد. در حالی که جزئیات زیادی از این پروژه منتشر نشده، اما ظاهرا استودیو امیدوار هستند تا از رویکرد فیلم The Meg (مگ) در ساخت فیلم Anaconda استفاده شود.

فیلم The Meg با بازی جیسون استاتهام در سال ۲۰۱۸ اکران شد که در این فیلم گروهی از دانشمندان یک ایستگاه تحقیقاتی دریایی در حال تحقیق روی موجودات ماقبل تاریخ بودند که در ادامه با یک کوسه غول پیکر مواجه می‌شوند. این کوسه از نژاد مگالودون که منقرض شده، بود و فیلم مگ در نهایت بیش از ۵۳۰ میلیون دلار در سراسر جهان فروش کرد. استودیو در نظر دارد تا همه‌چیز را در فیلم آناکوندا ساده بگیرد و به‌همین منظور یک فیلمنامه‌نویس ارزان برای ساخت یک فیلم B-Movie با بودجه و محدوده مشخص، را استخدام کرده است. پس از فیلم Anaconda، چهار قسمت دیگر از این فیلم نیز تولید و طی سال‌های ۲۰۰۴، ۲۰۰۸، ۲۰۰۹ و ۲۰۱۵ منتشر شده‌اند.

فیلم آنچارتد تا اواخر زمستان ۹۹ با تاخیر مواجه شد

۱۳۷ بازديد

آنچارتد یکی از باارزش‌ترین و محبوب‌ترین بازی‌های انحصاری پلی‌استیشن است. با توجه به محبوبیت این سری، شرکت سونی قصد دارد تا با ساخت فیلم سینمایی، نیتن دریک جوان را به دنیای پر زرق و برق هالیوود ببرد. با این حال به نظر می‌رسد که مراحل ساخت این فیلم به خوبی پیش نمی‌رود و تیم سازنده تصمیم گرفته است تا با تاخیر فیلم آنچارتد زمان بیشتری را صرف ساخت آن کند.

به نقل از وب‌سایت ددلاین، شرکت سونی تصمیم گرفته است که تا فیلم آنچارتد را با تاخیری چند ماهه اکران کند؛ بر این اساس، فیلم سینمایی آنچارتد در تاریخ جمعه 15 اسفند ماه 1399 (5 مارس 2021 میلادی) اکران خواهد شد. پیش از این قرار بود تا این فیلم در تاریخ جمعه 28 آذر ماه 1399 (18 دسامبر 2020 میلادی) روی پرده نقره‌ای ظاهر شود.

تاخیر فیلم آنچارتد

آن‌طور که پیداست فیلم آنچارتد با مشکلات مختلفی دست و پنجه نرم می‌کند و این تاخیر چند ماهه مهر تاییدی بر آن است؛ چند ماه پیش بود که دن تراچنبرگ از کارگردانی این فیلم کناره‌گیری کرد. این در حالیست که قرار بود اوایل سال 2020 مراحل تولید آنچارتد آغاز شود اما با این حال سونی هنوز گزینه قابل قبولی برای ساخت آن پیدا نکرده است.

می‌‍‌دانیم که فیلم آنچارتد اقتباسی مستقیم از مجموعه بازی‌ها نیست و قرار است تا در آن شاهد داستان جدیدی از ماجراجویی‌های نیتن دریک باشیم. تام هالند که به واسطه‌ی ایفای نقش در سری مرد عنکبودتی شناخته شده است، وظیفه‌ی بازی در نقش نیتن دریک را برعهده خواهد داشت و از آن‌جایی که فیلم آنچارتد روایت‌گر داستان نیتن پیش از تبدیل شدن او به آن‌چه که در مجموعه بازی‌ها دیده‌ایم است، تیم سازنده تصمیم به انتخاب بازیگری جوان برای این نقش مهم گرفتند.

همچنین بنابر گفته‌ی ددلاین، شرکت تازه تاسیس پلی‌استیشن پرداکشنز (PlayStation Productions)  وظیفه تهیه‌کنندگی فیلم آنچارتد را دارد. این نخستین فیلمی است که این شرکت نو پا می‌سازد.